جدول جو
جدول جو

معنی زاب کبیر - جستجوی لغت در جدول جو

زاب کبیر
(بِ کَ)
ناحیه ای است در آفریقا شامل چند قریه و شهرستان. یاقوت حموی آرد: و کنار هر یک از زابها چندین قریه و شهرستان قرار دارد. سلفی از اصم منورقی حکایت کند که از زاب کبیر است بسکره، توزر، قسطنطینه، طولقه، قفصه، نفزاوه، خطه و بادس، بادس شهری است نزدیک فاس بر ساحل دریا. (معجم البلدان ج 4 ص 365).
ابن خلدون در فصل ’مراکز سکونت بربر در افریقیه و مغرب’ آرد: در طرف بلاد وارکلا در جهت تلول بلاد ریغ واقع است. کنار بلاد ریغ از مغرب بمشرق سرزمینی است شامل متجاوز از 100 شهرستان که مرکز آن بسکره است که یکی از شهرهای بزرگ مغرب باشد. در این سرزمین نخلستانها، کشتزارها، رودها و قریه های بسیاری موجوداست. پس از این بلاد، بلاد جرید (نفطه، توزر، قفصه و بلاد نفزاوه) واقع است که در طرف قبلۀ تونس قرار دارد و بلاد قثطیله نیز نامیده میشود. (تاریخ ابن خلدون چ مصر ج 6 صص 100- 101). در دائره المعارف بستانی آمده است: این بلاد [بلاد ریغ که مرکز آن را ابن خلدون بسکره گوید] اکنون بسه ناحیه تقسیم گردیده است. همه این نواحی در صحرای قسطنطنیه واقع و موسوم به زیبان [جمع زاب] میباشد. ناحیۀ 1 مشتمل است بر 9 قریه یامزرعه و از آن جمله است: بوشعرون، لیخانا، قرفار و تولجه. خرابه های رومانیه، برج، فوقالا، عمری و زاتشه نیز در این ناحیه است و زاتشه شهر آباد و زیبائی بوده است دارای بوستانها و نخلستانهای بسیار که در 1849مورد محاصرۀ فرانسویان قرار گرفته است. ناحیۀ 2 زاب جنوبی است شامل 5 قریه ملیلی، اورال، بنی تیوس، سیره و لیوا. ناحیۀ 3 زاب شرقی شامل قرنجه، سیدی تاجی (مرکز پیشوای مرابطین) ، لیانا، بادیس، زریبه الواد، زریبه احمد شتمه، دروح، سیدی خرلیل، سریانه غرته، سیدی عقبه و بسکره که مرکزهمه این ناحیه بشمار میرود. و در این قسمت نهری است بنام وادی بسکره که در وادی جدی فرومی ریزد. مساحت تمام بلاد زاب 20 میر یا متر است از طرف غرب بشرق و 15 میر یا متر از شمال بجنوب [عرضاً] و ساکنین آن اعراب بدوی و اهالی مغرب و از ریشه های مختلف اند. در بلادزاب نخلستان بسیار است جز در ناحیۀ زاب شرقی که جلگه های آن بر اثر سیلهائی که در فصل تابستان از کوه اوراس در آن میریزد مبدل بچراگاه حیوانات گردیده است.معدن باروت، افعی شاخدار، عقرب سفید و سیاه و گندم از چیزهای فراوان بلاد زاب است. مزارع بلاد زاب کافل احتیاجات اهالی نیست و بناچار با اهالی تلول، مبادلۀاقتصادی دارند و از ایشان غله خریداری میکنند. چون مردم زاب بسیار فعال و اهل کوشش و کارند و بالطبع آمادۀ اکتشاف و اختراع میباشند، فرانسویان ایشان را در کشت تنباکو، برنج، پنبه و خشخاش تشویق میکردند. سطح زاب بسیار نزدیک به آب است و بحدی آبهای زیرزمینی در آنجا فراوان است که آن را دریای زیرزمین مینامند و بسبب وجود چاههای بسیاری که حفر شده مزارع آن بسیار آباد و خرم است، و چندی نخواهد گذشت که تمام بیابانهای آن ناحیه بچمن ها کشتزارهای خرم و سرسبز مبدل خواهد گشت. (دائره المعارف بستانی). و رجوع به نخبه الدهر دمشقی ص 276 و زیبان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
قریه ای است در شش فرسنگی جنوبی شهر خفر. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان کوکان بخش خفر شهرستان جهرم که در 16 هزارگزی باختر باب انار و 20 هزارگزی باختر راه شوسۀ شیراز به جهرم در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 278 تن سکنه، آب آنجا از چشمه و رود خانه قره آغاج تأمین میشود و محصول عمده آن برنج و غلات و خرما و مرکبات و شغل مردمش زراعت و باغداری و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(جِ کَ)
لقب خوارزمشاه آلتونتاش است ’: خوارزم بحاجب کبیر آلتونتاش داد...’ (ترجمه تاریخ یمینی ص 406). رجوع به آلتونتاش خوارزمشاه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ صَ)
مؤلف جغرافیای سیاسی گوید: رودی بوده که در ایالت آشور جریان داشته است و عثمانیها آن را آلتون سو (چشمۀ طلا) مینامند و از واردات دجله بوده است. این رودخانه در نزدیکی رود خانه دیگری است که نام آن نیز زاب است و یونانیها آن را لیکوس میگفته اند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 12). و رجوع به زاب اصغر، زاب اعلی، زاب علیا و زاب سفلی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ بَ)
رودی است که ازآذربایجان بیرون آید و در موصل یک فرسخی حدیثه در دجله فروریزد در همین جا است که رود دیگری در دجله میریزد بنام رود خلاج که از بلاد ارمنیه بین بلاد سوراء و قیر و واسط بیرون می آید. (نخبه الدهر دمشقی ص 97)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
صرد. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام قصبه ای به 87 هزارگزی شمال شرقی قاهره
لغت نامه دهخدا